جدول جو
جدول جو

معنی نظر داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

نظر داشتن
(عِ رَ کَ دَ)
نگاه کردن. نگریستن. نظر افکندن:
ما را به چشم کرد که ما صید او شدیم
زآن پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشت.
خاقانی.
، تماشا کردن. (از آنندراج) :
خوشا چشمی که بر روی طربناکی نظر دارد
خوشا ابری که آب از چشمۀ خورشید بردارد.
طالب (آنندراج).
، توجه و عنایت داشتن. التفات کردن:
دوستان را کجاکنی محروم
تو که با دشمنان نظر داری.
سعدی.
، عاشق شدن. (آنندراج). تعلق خاطر داشتن. میل داشتن:
کس نیست که پنهان نظری بر تو ندارد
من نیز برآنم که همه خلق برآنند.
سعدی.
هر آدمی که نظر با یکی ندارد و دل
به صورتی ندهد، صورتی است بر دیوار.
سعدی.
و با وی به سبیل مودت و دیانت نظری داشت. (گلستان سعدی) ، در تداول، غرض داشتن. قصدی داشتن. قصد سوء یا نامشروعی داشتن
لغت نامه دهخدا
نظر داشتن
چشم داشتن چشم دوختن نظر داشتن به کسی یا چیزی. بدان توجه داشتن
تصویری از نظر داشتن
تصویر نظر داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گذر داشتن
تصویر گذر داشتن
راه داشتن، عبور کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خبر داشتن
تصویر خبر داشتن
اطلاع داشتن، مطلع بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جگر داشتن
تصویر جگر داشتن
کنایه از جرئت داشتن، دلیر بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دور داشتن
تصویر دور داشتن
دور نگه داشتن، دور کردن، برحذر ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کار داشتن
تصویر کار داشتن
دارای شغل و کار بودن، مشغول کار بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غدر داشتن
تصویر غدر داشتن
بی وفایی کردن، پیمان شکستن، خیانت کردن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، نیرنگ ساختن، گربه شانه کردن، غدر اندیشیدن، اورندیدن، ترفند کردن، شید آوردن، غدر کردن، نارو زدن، تبندیدن، مکر کردن، چپ رفتن، مکایدت کردن، حقّه زدن، پشت هم اندازی کردن، دستان آوردن، گول زدن، فریفتن، کید آوردن، خدعه کردن، سالوسی کردن، تنبل ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عار داشتن
تصویر عار داشتن
ننگ داشتن، شرم داشتن
فرهنگ فارسی عمید
(عَ مَ دَ)
با خود عهد کردن. با خدای عهد کردن. به گردن گرفتن: خواجه (احمد حسن) گفت: من پیر شده ام و از کار بمانده و نیز نذر دارم و سوگندان گران که هیچ شغل سلطان نکنم. (تاریخ بیهقی ص 147). رجوع به نذربه معنی پیمان و عهد و آنچه بر خود واجب کنند شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از صبر داشتن
تصویر صبر داشتن
شکیبا بودن تحمل گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عار داشتن
تصویر عار داشتن
ننگ داشتن از عار آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدر داشتن
تصویر قدر داشتن
ارز داشتن گرامی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار داشتن
تصویر کار داشتن
مشغول کاری بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گذر داشتن
تصویر گذر داشتن
راه داشتن عبور کردن: گذر داشتم بکویی و نظری بما هرویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیر داشتن
تصویر گیر داشتن
گیر داشتن کاری. سد و مانعی در راه آن ایجاد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منظور داشتن
تصویر منظور داشتن
مورد توجه قرار دادن ملحوظ داشتن: (از آن لبهای نو خط میتوان دل بر گرفت اما دل مجروح ما حق نمک منظور میدارد) (صائب. نظا)
فرهنگ لغت هوشیار
دارای نان بودن، اسباب معاش رافراهم داشتن، سودمند بودن فایده داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذر داشتن
تصویر عذر داشتن
بهانه داشتن، حیض بودن (زن)، بهانه داشتن، حیض بودن (زن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکر داشتن
تصویر شکر داشتن
ثنا داشتن، خرسند و خشنود بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنفر داشتن
تصویر تنفر داشتن
آژیغیدن بیزار بودن شمانیدن نفرت داشتن بیزار بودن کراهت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبر داشتن
تصویر خبر داشتن
مطلع بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حذر داشتن
تصویر حذر داشتن
محتاط بودن، پرهیز کردن، برحذر بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زور داشتن
تصویر زور داشتن
دارای زور و نیرو بودن، صاحب نفوذ در جامعه و دستگاههای اداری بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دور داشتن
تصویر دور داشتن
راندن، از خود دور ساختن، بر کنار داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
میوه داشتن ثمر داشتن (درخت)، آبستن بودن حامله بودن، درد و رنج داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثر داشتن
تصویر اثر داشتن
نشانه داشتن علامت داشتن، موء ثر بودن در تاثیر در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درنظر داشتن
تصویر درنظر داشتن
در یاد داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرم داشتن
تصویر نرم داشتن
نرم کردن، یانرم داشتن شکم. شکم راروان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقش داشتن
تصویر نقش داشتن
دست داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عار داشتن
تصویر عار داشتن
ننگ داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اثر داشتن
تصویر اثر داشتن
کارآیی داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ننگ داشتن
تصویر ننگ داشتن
عار داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نکو داشتن
تصویر نکو داشتن
تحسین کردن، تمجید کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حذر داشتن
تصویر حذر داشتن
پرواییدن
فرهنگ واژه فارسی سره